جوان ایرانی
جوان ایرانی

جوان ایرانی

نگاه به آینده...

پیری برای جمعی سخن می گفت ...

لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.

بعد از لحظه ای او دوباره همان  لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.

او مجدد  لطیفه را تکرار کرد تا این که دیگر کسی در جمعیت به آن  لطیفه نخندید.

او لبخندی زد و گفت:

 وقتی که نمی توانید بارها و بارها به  لطیفه ای  یکسان بخندید، پس چرا بارها و بارها به  گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه می دهید؟

گذشته را  فراموش کنید و به جلو نگاه کنید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد