جوان ایرانی
جوان ایرانی

جوان ایرانی

آیا میدانستید که...

آیا میدانستید که آنهایی که زندگیشان را وقف مراقبت از دیگران میکنند خود به کسی برای مراقبت نیاز دارند

انسان های موفق...

 انسان های موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند بلکه کارها را به گونه ای متفاوت انجام میدهند.

آرش و کمان عشق

 

آرش گفت: زمین کوچک است. تیر و کمانی می خواهم تا جهان را بزرگ کنم. بهْ‌‌آفرید گفت: بیا عاشق شویم. جهان بزرگ خواهد شد، بی تیر و بی کمان. بهْ‌آفرید کمانی به قامت رنگین کمان داشت و تیری به بلندای ستاره.

کمانش دلش بود و تیرش عشق.
بهْ‌آفرید گفت: از این کمان تیری بینداز، این تیر ملکوت را به زمین می دوزد.
آرش اما کمانش غیرتش بود و جز خود تیری نداشت.
آرش می گفت: جهان به عیاران محتاج تر است تا به عاشقان. وقتی که عاشقی تنها تیری برای خودت می اندازی و جهان خودت را می گستری. اما وقتی عیاری، خودت تیری؛ پرتاب می شوی؛ تا جهان برای دیگران وسعت یابد.
بهْ‌آفرید گفت: کاش عاشقان همان عیاران بودند و عیاران همان عاشقان.
آن گاه کمان دل و تیر عشقش را به آرش داد.
و چنین شد که کمان آرش رنگین شد و قامتش به بلندای ستاره.
و تیری انداخت. تیری که هزاران سال است می رود.
هیچ کس اما نمی داند که اگر بهْ‌آفرید نبود، تیر آرش این همه دور نمی رفت!

معرکه است

دنگ دنگ
آی بیا پهلوان، وارد میدان بشو
نوبتت آخر رسید...
معرکه کشتی تو با خداست
***
این طرف گود منم یک تنه،
آن طرف گود خدا با همه
زور خدا از همه کس بیشتر
زور من از مورچه هم کمتر است
آخرش او می برد
او که خودش داور است
***
بازوی من را گرفت
برد هوا، زد زمین
خرد شدم این چنین...
آخر بازی ولی،
گفت: بیا
جایزه بازی و بازندگی
یک دل محکم تر است
یک زره آهنی
پاشو تنت کن ولی،
باز نبینم که زود
زیر غمم بشکنی...!

عرفان نظر آهاری