جوان ایرانی
جوان ایرانی

جوان ایرانی

بندگی کن...

بندگی کن تا که سلطانت کنند

تن رها کن تا همه جانت کنند

خوی حیوانی سزاوار تو نیست

ترک این خو کن که انسانت کنند

چون نداری درد، درمان هم مخواه

درد پیدا کن که درمانت کنند

بنده ی شیطانی و داری امید

که ستایش همچو یزدانت کنند

سوی حق نارفته چون داری طمع؟! همسر موسی بن عمرانت کنند

شکر و تسلیم سلیمانیت کو ؟!

ای که می خواهی سلیمانت کنند

از چَهِ شهوت، قدم بیرون گذار 

تا عزیز مصر و کنعانت کنند

بگذر از فرزند و مال و جان خویش

 تا خلیل الله دورانت کنند

سر بنه در کف برو در کوی دوست

 تا چو اسماعیل قربانت کنند

در ضلالت مانده ای چون سامری 

آرزو داری که لقمانت کنند

چشم لاهوتی اگر داری بیا 

تا به بزم قرب مهمانت کنند

چون علی در عالم مردانگی 

فرد شو تا شاه مردانت کنند

همچو سلمان در مسلمانی بکوش

 ای مسلمان تا که سلمانت کنند

تا توانی در گلستان جهان 

خار شو تا گل به دامانت کنند

خوانده ای گر تو یحب الصابرین

 صبر کن تا از محبانت کنند

با یتیمان مهربانی پیشه کن 

تا پس از تو با یتیمانت کنند

همچو ذاکر ذکر حق کن روز و شب 

تا مگر از اهل ایمانت کنند

مواظب باش

مواظب باش به کی دست میدی

وگرنه همه چیتو از دست میدی !

آزاد باش...

پرندگانم را آزاد کردم ، زیرا فهمیدم»نداشتن«تنها راه از دست ندادن است..

خدایاماروببخش

خدایا

مارو ببخش که در کار خیر

یا “جار” زدیم…

یا “جا” زدیم…