قربون کبوترای حرمت امام رضا (ع)
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا (ع)
واسه اون گنبد زرین
پشت کوه های خراسون مرقد پاکتو دیدن
واسه او صحن مطهر تو غروب کنار ایوون
واسه کفترای معصوم که تو آسمون می گردن واسه آدمای مغموم که میان دخیل می بندن
واسه اون هوای تازه که پر از عطر گلابه اگه دستم به ضریحت برسه واسم یه خوابه
واسه اون حوض قشنگی که پر از آب زلاله واسه سنگ فرشای ایوون که برام خواب و خیاله
دل من تنگه میدونی کاشکی قابلم بدونی
چقدر آرزو دارم لب حوض وضو بگیرم یا که از تربت پاکت مثل یاسا بو بگیرم
واسه اون اوج شکفتن توی عالم زیارت واسه اون لحظه که آدم می رسه به بی نهایت
واسه اون کفشا که مردم روی پله در میارن واسه اون شمعی که روشن توی صحن تو می زارن
واسه اون ساحت پاکی که درش همیشه بازه واسه دستای نیازی که به سوی تو درازه
دل من تنگه می دونی کاشکی قابلم بدونی
هیچ کسی نومید و ناکام نمی ره از آستانت تو پر از لطف و شفایی واسه درد دوستانت
مثل مرهم تو میمونی واسه آدمای دربند تو امیدی که می شینه توی قلب یه نیازمند
تو صدام کن تو صدام کن زائر کوی تو باشم
یا برای کفترات من سر ظهر دونه بپاشم
من یه قاصر یه خطاکار لحظه خوب مناجات
میدونم که هیچ نیازی به زیارتم نداری
اما من غرق نیازم اما تو بزرگواری
واسه تو حرم نشستن واسه لحظهی رسیدن
دل من تنگ می دونی کاشکی قابلم بدونی
چه کنم ؟!.. هیچ ندارم که به پای تو بریزم
جز همین اشک.. که گهگاه برای تو بریزم
آبرو... آنقَدَر اندوخته دارم به وجودم
که اگر پای تو لغزید به جای تو بریزم
امروز نگران فرداییم، فردا دراضطراب پس فردا، پس فردا در هراس از پسین فردا...
فکر ِ فردا مشق ِ امروزِ من است
مشق ِ فردا فکر ِ پس فردای من
خدایا!
من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم که تو در عرش کبریایی ات نداری
من، چون تویی دارم
و تو، چون خودی نداری
با سلام
حالا چه رفته بر سر بانوی آسمان،
کاین سان فتاده لرزه به زانوی آسمان،
اینجا گرفته است گلو گاه آینه ...
اینجا نشسته زخم به پهلوی آسمان،
دستی که دست آینه را بسته پیش از این،
دستی بنفشه کاشته بر روی آسمان،
سوسو نزد ستاره چشمش خدای من ،
بانو رسیده است به آن سوی آسمان...