ماهی رودخانه
هر وقت می خواستم ببینم که یه نفر، یه دوست، چه جور آدمیه، چقدر دل و جرأت داره، ازش یه سوأل می کردم. میپرسیدم: «تو دوست داری ماهی دریا باشی یا ماهی رودخانه؟»
با تعجب می پرسید:«منظورت چیه؟» و من بهش میگفتم:«ماهی دریا رو که دیدی، تو بزرگی دریا به دنیا میاد و تو همون دریای بزرگ محو میشه و یه روز هم بدون اینکه کسی بدونه میمیره. اما ماهی رودخانه تمام عمرش پر از جنجال، پر از جنگ برای بقاست. همیشه خلاف جریان آب شنا میکنه تا به چشمه برسه، آخرشَم وقتی میره بالای رودخانه، نزدیکای چشمه یا تو خود چشمه میمیره. همه میبینَنِش. اسمش بیشتر رو زبوناست. حالا حکایتِ ما آدما هستش. تو کدوم میخوای باشی؟
میخوای تو این دریای بزرگ غرق باشی یا اینکه خلاف جهت آب حرکت کنی و بجنگی؟
زیبا بود
بهانه های پسرها
تو برای من مثل خواهر می مونی ! یعنی : خیلی زشتی
فاصله سنیمون کمی زیاده ! یعنی خیلی زشتی
من به تو علاقه به اونصورت ندارم ! یعنی خیلی زشتی
من الان تو موقعیت بدی از زندگیم هستم ! یعنی : خیلی زشتی
من دوست دختر دارم ! یعنی : خیلی زشتی
تقصیر تو نیست ، تقصیر منه ! یعنی : خیلی زشتی
من الان توجهم به کارمه ! یعنی خیلی زشتی
من تصمیم گرفتم مجرد بمونم ! یعنی خیلی زشتی
بهتره فقط با هم دوست معمولی باشیم ! یعنی بطور وحشتناکی زشتی
امان از دست خانومامون
اگه تیپ بزنیم بریم سر کار
میگن ببینم باکی قرار داری؟
اگه لباسهای معمولی بپوشیم
میگن تواصلا" سلیقه نداری
اگه زیاد بگیم دوستت دارم
میگن باز چه نقشه ای تو سرته
اگه نگیم دوستت دارم
میگن پای کسه دیگه ای وسطه
اگه زیاد بهشون زنگ بزنیم
میگن به من اعتماد نداری
اگه زنگ نزنیم
میگن انگار سرت خیلی شلوغه
اگه تو خونه زیاد بخندیم
میگن دیونه شدی
اگه کم بخندیم
میگن بخت النحس
اگه شام بخواهیم
میگن فقط فکر شکمشه
اگه شام نخواهیم
میگن ذلیل مرده شام با کی کوفت کردی
ولی هرچی میگن بذار بگن ماکه کارمون درسته
انواع بوق ها
کاربرد معنی نوع بوق
احوالپرسی با راننده آشنا سام علیک یه بوق کوچولو
احوالپرسی با راننده آشنا به .... خیلی مخلصیم دو بوق
احوالپرسی با راننده آشنا کجایی بی وفا؟ سه بوق
ویژه مسافر کشی کجا؟ 569 بوق
صدا زدن خانم برای رفتن به مهمانی بدو بیا دیر شد بوق بدون وقفه به مدت نیمساعت
جلوی مراکز درمانی و بیمارستان ها سلام بوق بدون وقفه معمولی
هنگام مشاهده ماشین عروس حتی خالی معلوم است بوق با ملودی یا آهنگ عروسی
نشانه ذوق سرشار راننده ندارد نصب بوق قطارروی پیکان
نشانه بزرگواری موتور سوار ندارد نصب بوق کامیون روی موتور سیکلت
ویژه رانندگانی که عشق پلیس بازی دارند ب بو ... بی بو نصب آژیر به جای بوق
ویژه روستاییان عزیزی که سالهاست از روستا دور مانده اند و دچار دلتنگی اند قو قولی قو قو نصب صدای خروس به جای بوق
ازدواج برای خانمها خوبه یا بد؟
نتیجه گیری اخلاقی بعد از ازدواج قبل از ازدواج
آمادگی بدن در روزهای سخت چاق و افسرده ومنزوی وزن ایده ال با چهره ای بشاش
آموزش ایستادگی ایستادن در صف شیر وگوشت ایستادن در صف سینما و استخر
پر شدن اوقات فراغت تعطیلات شست وشوی خانه ولباس تعطیلات رفتن به دیزن واسکی
شهرت باد آورده نوشتن داستان پرنده در قفس نوشتن کتاب شعر و رمان
حفظ عضلات صورت اتهام به پر حرفی حتی برای 10 دقیقه صحبت تلفنی بی محاسبه زمان
امنیت کامل درحسرت رفتن به پارک سر کوچه رفتن به سفرهای هفتگی
ازدواج برای آقایون خوبه یا بد؟
نتیجه گیری اخلاقی بعد از ازدواج قبل از ازدواج
سحر خیز شدن بیدار شدن زودتر از خورشید خوابیدن تا لنگ ظهر
معتبر شدن رفتن به حیاط با اجازه رفتن به سفر بی اجازه
تقویت معده خوردن غذا های سوخته با منت خوردن بهترین غذاها بی منت
ورزیده شدن کار کردن در شرایط سخت استراحت مطلق بی جر بحث
صله رحم سر زدن به فامیل خانوم دیدوبازدید از اماکن تفریحی
همدردی با مرد ها آموزش بچه داری و شستن ظرف ... آموزش گیتار و سنتور و
مستقل شدن دادن کل حقوق به خانوم گرفتن پول تو جیبی از پاپا
کامپیوتر زن است یا مرد؟
استاد زبان فرانسه در مورد مذکر یا مونث بودن اسمها توضیح میداد که پرسید
کامپیوتر مذکر است یا مونث؟
کلیه دانشجویان دختر جنس رایانه را به دلایل زیر مرد اعلام کردند
وقتی به آن عادت می کنیم گمان می کنیم بدون آن قادر به انجام کاری نیستم
با آن که داده های زیادی دارند اما نادانند
قرار است مشکلات را حل کنند اما در بیشتر اوقات معضل اصلی خودشانند
همین که پایبند یکی از آنها شدید متوجه میشوید که اگر صبر کرده بودید مورد بهتری از آن نصیبتان می شد
کلیه دانشجویان پسر به دلایل زیر جنس رایانه را زن اعلام کردند
به غیر از خالق آنها کسی از منطق درونی آنها سر در نمی آورد
کسی از زبان ارتباطی آنها سر در نمی آورد
کوچکترین اشتباهات را در حافظه دراز مدت خود ذخیره می کنند تا بعد ها تلافی کنند
همین که پایبند یکی از آنها شدید باید تمام پول خود را صرف خرید لوازم جانبی آنها بکنید
علت دیوانگی
پزشک قانونی به تیمارستان دولتی سرکشی میکرد. مردی را میان دیوانگان دید که به نظر خیلی باهوش میآمد. او را پیش خواند و با کمال مهربانی پرسید که: شما را به چه علت به تیمارستان آوردهاند؟
مرد در جواب گفت: آقای دکتر! بنده زنی گرفتهام که دختر هجدهسالهای داشت. یک روز پدرم از این دختر خوشش آمد و او را گرفت و از آن روز، زن من مادرزن پدر شوهرش شد. چندی بعد دختر زن بنده که زن پدرم بود پسری زایید. این پسر، برادر من شد زیرا پسر پدرم بود
اما در همان حال نوه زنم و از اینقرار نوه بنده هم میشد و من پدر بزرگ برادر ناتنی خود شده بودم. چندی بعد زن بنده هم زایید و از آن روز زن پدرم خواهر ناتنی پسرم و ضمنا مادر بزرگ او شد. در صورتی که پسرم برادر مادربزرگ خود و ضمنا نوه او بود
از طرفی چون مادر فعلی من، یعنی دختر زنم، خواهر پسرم میشود، بنده ظاهرا خواهرزاده پسرم شدهام. ضمنا من پدر و مادر و پدربزرگ خود هستم، پسر پدرم نیز هم برادر و هم نوه من است
آقای دکتر! اگر شما هم به چنین مصیبتی گرفتار میشدید، قطعا کارتان به تیمارستان میکشید
زن ها از مردها چه می خواهند؟
شما فکر میکنید زنها از مردها چه میخواهند؟ اگر زن هستید یا مرد،حتما میتوانید یک لیست عریص و طویل تهیه کنید. اما تفاوت این لیست با هر لیست احتمالی دیگر این است که ... بخوانید، خودتان میفهمی
لیست اصلی
خوشاندام و قشنگ باشد
جذاب باشد
ارای موقعیت شغلی باشد
شنونده خوبی باشد
شوخ و بذلهگو باشد
قامت برازنده داشته باشد
خوشلباس باشد
قدرشناس باشد
در ذهنش اندیشههای حیرتانگیز و شگفتآور وجود داشته باشد
عاشق خوبی باشد و اهل خیالپردازی باشد
لیست بازنویسی شده در 32 سالگی
قیافهاش خوب باشد(اولویت با کسانی که دچار کچلی یا کممویی نیستند
در ماشین را برای خانم باز کند و صندلی را برای خانم از پشت میز بیرون بکشد
به قدر کافی برای خوردن یک شام گران قیمت در خارج از منزل پول داشته باشد
بیش از آنچه حرف میزند، گوش کند
به لطیفههای خانم بخندد
براحتی بتواند ساکهای سنگین حاوی مواد خوراکی را حمل کند
حداقل یک کراوات داشته باشد
در قبال خوردن یک غذای خوب خانگی تشکر کند
تاریخ تولد و سالروز ازدواج را به خاطر داشته باشد
حداقل یک بار در هفته حرفهای عاشقانه بزند
لیست بازنویسی شده در 42 سالگی
خیلی زشت نباشد
قبل از آمدن من، با ماشین به راه نیفتد
یک کار ثابت داشته باشد و بتواند حداقل یک بار در سال خرج شام بیرون از خانه را بپردازد
وقتی من حرف میزنم بتواند سرش را تکان بدهد
لطیفههای کهنه و قدیمی را به خاطر داشته باشد
به قدر کافی توانایی داشته باشد تا بتواند در جابهجاکردن مبلمان کمک کند
پیراهنی بپوشد که برآمدگی شکمش را بپوشاند
شیشه آبلیمویی را که نوار اطمینان درش باز شده، تشخیص بدهد و آن را نخرد
به خاطر داشته باشد که درب محافظ توالت فرنگی را قبل از خروج سر جایش بگذارد
آخر هر هفته صورتش را اصلاح کند
... در 52 سالگی
موهای گوش و بینیاش را کوتاه کند
در اماکن عمومی آروغ نزند و خرخر نکند
خیلی زیاد پول قرض نگیرد
وقتی من ابراز محبت میکنم به خواب نرود
لطیفههای تکراری را هفتهیی چندبار نگوید
ظاهرش به قدری مناسب باشد که گاهی آخر هفتهها بشود با او به پیکنیک رفت والبته حال و حوصله بیرون رفتن را داشته باشد
کمتر جوراب لنگه به لنگه بپوشد و لباسهای زیرش را زود زود عوض کند
در برابر خوردن یک شام حاضری تشکر کند
اسم و آدرسش را به خاطر داشته باشد
چند هفته یک بار در تعطیلات آخر هفته اصلاح کند
... در 62 سالگی
از بچهیی کوچک نترسد
به خاطر داشته باشد حمام خانه کجاست
برای منظم و با قاعده بودن او، نیاز به خرج کردن پول زیادی نباشد
فقط هنگام خواب به آرامی خرخر کند
به خاطر داشته باشد که چرا میخندد
آنقدر توانایی داشته باشد که بدون کمک قادر به ایستادن باشد
معمولاص بتواند بعضی از لباسهایش را بدون کمک دیگران بپوشد
غذاهای سبک را دوست داشته باشد
به یاد بیاورد که دندانهای مصنوعیاش را کجا گذاشته است
به خاطر داشته باشد که چه وقت آخر هفته است
... در 72 سالگی
نفس بکشد
کنترل... خودش را از دست نداده باشد
حافظ در عصر جدید
نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس
دیدم به خواب حافط توی صف اتوبوس
گفتم : سلام حافظ ، گفتا : علیک جانم
گفتم : کجا روی ؟ گفت : والله خود ندانم
گفتم : بگیر فالی گفتا : نمانده حالی
گفتم : چگونه ای ؟ گفت : در بند بی خیالی
گفتم : که تازه تازه شعر و غزل چه داری ؟
گفتا : که می سرایم شعر سپید باری
گفتم : ز دولت عشق ، گفتا : کودتا شد
گفتم : رقیب ، گفتا : کله پا شد
گفتم : کجاست لیلی ؟ مشغول دلربایی؟
گفتا : شده ستاره در فیلم سینمایی
گفتم : بگو ، زخالش ، آن خال آتش افروز ؟
گفتا : عمل نموده ، دیروز یا پریروز
گفتم : بگو ، ز مویش گفتا که مش نموده
گفتم : بگو ، ز یارش گفتا ولش نموده
گفتم : چرا ؟ چگونه ؟ عاقل شده است مجنون ؟
گفتا : شدید گشته معتاد گرد و افیون
گفتم : کجاست جمشید ؟ جام جهان نمایش ؟
گفتا : خریده قسطی تلویزیون به جایش
گفتم : بگو ، ز ساقی حالا شده چه کاره ؟
گفتا : شدست منشی در دفتر اداره
گفتم : بگو ، ز زاهد آن رهنمای منزل
گفتا : که دست خود را بردار از سر دل
گفتم : ز ساربان گو با کاروان غم ها
گفتا : آژانس دارد با تور دور دنیا
گفتم : بگو ، ز محمل یا از کجاوه یادی
گفتا : پژو ، دوو ، بنز یا گلف نوک مدادی
گفتم : که قاصدک کو آن باد صبح شرقی
گفتا : که جای خود را داده به فاکس برقی
گفتم : بیا ز هدهد جوییم راه چاره
گفتا : به جای هدهد دیش است و ماهواره
گفتم : سلام ما را باد صبا کجا برد ؟
گفتا : به پست داده ، آورد یا نیاورد ؟
گفتم : بگو ، ز مشک آهوی دشت زنگی
گفتا : که ادکلن شد در شیشه های رنگی
گفتم : سراغ داری میخانه ای حسابی ؟
گفتا : آنچه بود ار دم گشته چلوکبابی
گفتم : بیا دوتایی لب تر کنیم پنهان
گفتا : نمی هراسی از چوب پاسبانان ؟
گفتم : شراب نابی تو دست و پا نداری ؟
گفتا : که جاش دارم و افور با نگاری
گفتم : بلند بوده موی تو آن زمان ها
گفتا : به حبس بودم از ته زدند آن ها
گفتم : شما و زندان ؟ حافظ ما رو گرفتی ؟
! گفتا : ندیده بودم هالو به این خرفتی
هادی خرسندی
زندگی سخته
یکی خوابش سنگین میشه تخت میشکنه
بعد که از خواب میپره دستش میشکنه
فرداش از مرحله پرت میشه پاش هم میشکنه
میزنه به سرش سرش هم میشکنه
همون یارو خودش رو میزنه به اون راه گم میشه
کلی اعصابش خوردمیشه نوار خالی گوش میده
یه هو می خوره زمین تا خونه سینه خیز میره
جلو پمپ بنزین سیگار میکشه میگن آقا اینجا پمپ بنزینه سیگارنکش میگه اهه من جلو بابام هم سیگار میکشم
یه روز میخوره به شیشه میگه عجب هوای سفتی
روز بعد میخوره به دیوار کمونه میکنه
فرداش باز میخوره به دیوار میگه ببخشید
پس فرداش باز میخوره به دیوار وای میسته پلیس بیاد
دوپینگ میکنه برا اینکه کسی نفهمه آخر میشه
میره تظاهرات می بینه شلوغه ، برمیگرده
میره لایه اوزون رو میدوزه میمونه اون ورش
میره پشت بوم می خوابه سردش میشه در پشت بوم رو میبنده
سوار اتوبوس میشه از یه دختره خوشش میاد پیاده میشه شماره اتوبوس رو ور میداره
بعد از این همه اتفاق بی هوا از خونه میره بیرون خفه میشه
تبعیضات ظالمانه
اگر مردی زن نگیرد عاقل است ولی اگر زنی شوهر نکند ، «بیخ ریش پدرش مانده» است
اگر مرد شبها تا صبح بیرون از منزل بماند ، «مهمانی» بوده است ولی اگر زن بعد از غروب آفتاب به منزل بیاد «ددر» رفته بوده و رفیق دارد
اگر مرد با خشونت صحبت کند «لحن مردانه» دارد و اگر زن با خشونت حرف بزند «بی ادب و دریده» است
اگر مرد ضیف النفس و سهل انگار باشد «جوانمرد» است ولی اگر زن بردبار و با گذشت باشد «بی عرضه و شلخته» است
اگر مرد ساعتها با کسی در گوشی صحبت کند «کسب اخبار» است و اگر زنی قدری حرف بزند «وراج» است
اگر مرد در حضور دیگران به زنش محبت کند و او را ببوسد «مهربان و وفادار» است ولی اگر زن اینکار را بکند «بی حیا» است
اگر مرد پر خور باشد «خوش اشتهاء» است ولی اگر زن پر خور باشد «شکمو» است
اگر مرد چهل سال داشته باشد «جوان» است و اول چلچلیش ولی اگر زنی سی و پنج سال بیشتر داشته باشد «مادر فولاد زره» است
اگر مرد خراّج باشد «دست و دل باز است» و اگر زنی خراّج از آب در بیاید «خانه خراب کن» است
اگر مرد خسیس باشد «مقتصد و صرفه جو» است و اگر زن بخیل باشد «گدا» است
اگر مرد موهایش سفید شده باشد «پخته و موقر» است ولی اگر زن موهایش قدری خاکستری باشد «عجوزه و پیر کفتار» است
اگر مرد کم حرف باشد «متین و سنگین» است ولی اگر زن کم حرف بزند «از خود راضی و اخمو» است
اگر مرد سبیل داشته باشد ولو هر قدر دراز و گنده و بد قواره «علامت مردانگی و زینت» است ولی اگر زنی موئی در صورت داشته باشد «وای خدا بدور» نگو نگو