جوان ایرانی
جوان ایرانی

جوان ایرانی

سوال نکن

سوال نکن شاید خدا به تو بفهماند .

گدایی نکن شاید خدا غنی ات کند .

به قلبت فشار نیاور شاید خدا مشکلت را حل کند .

چه در امور دنیوی و چه در امور اخروی یک شاید کنار زندگی ات بگذار . محمداسماعیل دولابی

خودت روبشناس

خودت را بشناس که خیلی بزرگ آفریده .خدای بزرگ مارا آفریده پس حتماً بزرگ آفریده چون بزرگ کار کوچک نمی کندپس چون خیلی بزرگ آفریده بنابراین غصه ای وجود ندارد جا ندارد که کاسه ای شکست گریه کنیم ،یکی اولاد نداشت یکی زیاد داشت یکی کم داشت غصه بخوریم

مرحوم دولابی

عبادت به جزخدمت خلق نیست


دو برادر مادر پیر و بیماری داشتند. با خود پیمان بستند که یکی خدمت خدا کند و دیگری در خدمت مادر بیمار باشد. برادری که پیمان بسته بود خدمت خدا کند به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد و آن دیگری در خانه ماند و به پرستاری مادر مشغول شد.
چندی که گذشت برادر صومعه نشین مشهور عام و خاص شد و از اقصی نقاط دنیا، عالمان و عرفا و زهاد به دیدارش شتافتند و آن دیگری که خدمت مادر می‌کرد فرصت همنشینی با دوستان قدیم هم را نیز از دست داد و یکسره به امور مادر می‌پرداخت.
برادر صومعه نشین کم کم به خود غره شد که خدمت من ارزشمندتر از خدمت برادر است چرا که او در اختیار مخلوق است و من در خدمت خالق، و من از او برترم!
همان شب که این کلام در خاطر او بگذشت، پروردگار را در خواب دید که وی را خطاب کرد و گفت: «برادر تو را بیامرزیدم و تو را به حرمت او بخشیدم.»
برادر صومعه نشین اشک در چشمانش آمد و گفت: «خداوندا، من در خدمت تو بودم و او به خدمت مادر، چگونه است مرا به حرمت او می‌بخشی، آنچه کرده‌ام مایه رضای تو نیست؟!»
ندا رسید: «آنچه تو می‌کنی ما از آن بی‌نیازیم ولی مادرت از آنچه او می‌کند، بی‌نیاز نیست. تو خدمت بی‌نیاز می‌کنی و او خدمت نیازمند. بدین حرمت، مرتبت او را از تو فزونی بخشیدیم.»

فکرکن

- به این عبارت فکر کن: به درخت نگاه کن، چون باد می وزد، خم می ‏شود، اما نمی افتد!

ما خودمان گم شده ایم

ما مثل بچه ای هستیم که پدرش دست او را گرفته است تا  به جایی ببرد و در طول مسیر از بازاری عبور می کنند. بچه شیفته ویترین مغازه ها می شود و دست پدر را رها می کند و در بازار گم می شود. وقتی هم متوجه می شود که دیگر پدر را نمی بیند، گمان می کند پدرش گم شده است؛ در حالی که در واقع خودش گم شده است. انبیاء و اولیاء، پدران خلقند و دست خلائق را می گیرند تا آنها را به سلامت از بازار دنیا عبور دهند. غالب خلائق، شیفته متاع های دنیا شده اند. امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) هم گم و غائب نشده است؛ ما گم و محجوب گشته ایم.

مرحوم حاج اسماعیل دولابی

آدمها...

آدمها میخواهند بدانند که دوست داشته میشوند و قدرشان دانسته میشود

پس حتما به عزیزانتان بگویید که دوستشان دارید

 شاید هرگز متوجه نشوید که چقدر نیاز به شنیدنش دارند

بهترین راه تربیت کردن...

در باب تربیت فرزند پرسیدم که بهترین راه تربیت کردن چیست؟

گفت: فرزند خود را مثل فرزند همسایه بزرگ کن.

پرسیدم چگونه؟

گفت: وقتی فرزند همسایه در خانه تو میهمان است به او احترام میگذاری،

حالش را میپرسی،

وقتی از مدرسه برگشت ابتدا سراغ کیف و نمراتش نمیروی،

در رابطه با نوع غذا نظرش را میپرسی،

درباره زمان خوابیدن با او مشورت میکنی،

نظرش را خیلی از مواقع جویا میشوی،

پیش او با همسرت دعوا نمیکنی،

بدان که فرزند تو و فرزند همسایه هر دو در خانه تو میهمان هستند

یکی چند روز و آن دیگری چند سال،

کافی است بدانیم این احترام است که احترام می آفریند و نه احساس مالکیت

بندگی کن...

بندگی کن تا که سلطانت کنند

تن رها کن تا همه جانت کنند

خوی حیوانی سزاوار تو نیست

ترک این خو کن که انسانت کنند

چون نداری درد، درمان هم مخواه

درد پیدا کن که درمانت کنند

بنده ی شیطانی و داری امید

که ستایش همچو یزدانت کنند

سوی حق نارفته چون داری طمع؟! همسر موسی بن عمرانت کنند

شکر و تسلیم سلیمانیت کو ؟!

ای که می خواهی سلیمانت کنند

از چَهِ شهوت، قدم بیرون گذار 

تا عزیز مصر و کنعانت کنند

بگذر از فرزند و مال و جان خویش

 تا خلیل الله دورانت کنند

سر بنه در کف برو در کوی دوست

 تا چو اسماعیل قربانت کنند

در ضلالت مانده ای چون سامری 

آرزو داری که لقمانت کنند

چشم لاهوتی اگر داری بیا 

تا به بزم قرب مهمانت کنند

چون علی در عالم مردانگی 

فرد شو تا شاه مردانت کنند

همچو سلمان در مسلمانی بکوش

 ای مسلمان تا که سلمانت کنند

تا توانی در گلستان جهان 

خار شو تا گل به دامانت کنند

خوانده ای گر تو یحب الصابرین

 صبر کن تا از محبانت کنند

با یتیمان مهربانی پیشه کن 

تا پس از تو با یتیمانت کنند

همچو ذاکر ذکر حق کن روز و شب 

تا مگر از اهل ایمانت کنند

مواظب باش

مواظب باش به کی دست میدی

وگرنه همه چیتو از دست میدی !

آزاد باش...

پرندگانم را آزاد کردم ، زیرا فهمیدم»نداشتن«تنها راه از دست ندادن است..